شهدا! من به شما میدان دادم...

(زمزمه های درونی یک کاندیدا با شهدا)

 

شهدا جان سلام

من به شما ارادت ویژه ای دارم و از روی شما شرمنده ام. به همین خاطر تا به حال از خاطرات خود با شما کتابی به چاپ نرسانیده ام. حالا مدّتی است که عدّه ای آمده اند و خود را رفقای شما معرفی می کنند. البته من حرفی ندارم، امّا انگار همه یادشان رفته که من به شما میدان دادم.

این من بودم که بی هیچ امکاناتی همه چیز را مدیریت کردم. شما را هیچ کس نمی شناخت، من به شما میدان دادم که رفتید و شهید شدید و حالا این قدر معروف شدید. نه اینکه قصد ریا داشته باشم، این ها را می گویم چون مردم باید انتخاب کنند. باید این چیزها را بدانند و بعد درست انتخاب کنند.

حالا اگر نتوانستم به وعده هایم عمل کنم خب چه اشکالی دارد، عرصه را خالی می کنم. آخر این من بودم که شما را به اینجا رساندم پس حق دارم برای مدتی رئیس شوم.


جوابیه:

کاش لرزش دستان شما را نمی دیدم هنگام خواندن یادداشت های شهید باقری از صحبت های شما، که به گفته خودتان سند نگرانی هایتان بود.

کاش آن موقع که ادعای میدان دادن به شهید باکری ها را نداشتید، شهید شده بودید. آن وقت با افتخار شما را بر می گزیدم.

روی سند نگرانی کلیک کنید. >>>

همین مطللب را در پایگاه خبری تحلیلی خیبرآنلاین مشاهده کنید>